شـــــــــــــــــــــــــــــــهر قرآن
وارد شهر زیبایی شدم ؛ که مردم به این شهر زیبا و خوب ((شهر قرآن)) می گفتند .
انسان های با شرافت و کرامتی در این شهر بودند ؛ مردمی خوش لهجه و نیکوکار ؛ که دوستانه در کنار هم زندگی می کردند . سؤال کردم : چرا به این شهر ؛ شهر قرآن می گویند؟
گفتند:
چون مردم در این جا ؛ بیشتر با قرآن مانوس هستند.
می گفتند : در این شهر مردی زندگی می کند که اکثر سخنان او با آیات قران است .
با خود گفتم : فرصت را غنیمت شمرده تا قدری از چشمه سار زلال قرآن بهرمند شوم .
از محل اقامت او جویا شدم ؛ منزلش را پیدا کردم .
از باب (: یا ایها الذین امنوا لاتدخلو بیوتا غیر بیوتکم ......... ) نور ایه 27
در خانه های غیر از خانه خودتات داخل نشوید ...
دق الباب کردم ؛ درب باز شد ؛ چشمم به مردی افتاد که در سیمای او آثار سجود و بندگی حق به چشم می خورد . به یاد این آیه افتادم :
{( سیماهم فی وجوههم من اثر السجود )} فتح 29
شانه آن ها در صورتشان از اثر سجده نمایان است .
سلام علیکم ؛ س : آیا اجازه می فرمایید خدمت برسیم ؟
جواب دادند {( سلام علیکم طبتم فادخلو ها خالدین )}زمر 73
سلام بر شما باد ...... داخل شوید ...
پس اینکه نشستم در کنارش گفتم : از باب
{(فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون )}انبیاء 7
اگر نمی دانید از آگاهان بپرسید .
می خواهم سئوالاتی چند از شما داشته باشم ، در پاسخ خواسته ی ما دریغ نکردند و ما را در کنار چشمه سار زلال قران قرار دادند.
|