خوش است خلوت اگر یار یار من باشد زمشک چین سیه تر سنبلت بی
نه من بسوزم و اوشمع انجمن باشد هزاران دل بقید کاکلت بی
من آن نگین سلیمان بهیچ نستانم نباشد ناله ام را در دلت راه
که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد زخارا سخت تر گویا دلت بی
روا مدار خدایا که در حریم وصال
مـــــــــــــو آن آزرده بی خانمانم رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
موآن محنت نصیب سخت جانم هوای کوی تو از سر نمی رود آری
مو آن سرگشته خـــــارم در بیابان غریب را دل سرگشته با وطن باشد
که هـــــــر بادی وزد پیشش دوانم
|